۱۳۸۹ فروردین ۱۱, چهارشنبه

- دچار يعني
- عاشق.
- و فكر كن كه چه تنهاست
اگر ماهي كوچك ، دچار آبي درياي بيكران باشد.

...
 دچار باید بود


سهراب ، مسافر

۱۳۸۹ فروردین ۱۰, سه‌شنبه


باید عاشق شد و خواند :

" باید اندیشه کنان پنجره را بست و نشست

پشت دیوار کسی می گذرد

می خواند :

" باید عاشق شد و رفت

چه بیابانهایی در پیش است ! "

رهگذر خسته به شب می نگرد

می گوید :

چه بیابانهایی ! باید رفت

۱۳۸۹ فروردین ۸, یکشنبه


من كه از شنيدن جواب سر بالا به اندازه ي وقتي كه انگشت كوچك دست چپم در رفت دردم نمي گيرد، من وقتي دردم مي گيرد كه كودك 4 ساله ي برادرم نتواند عكس مرا از بين عكس يك زرافه، يك يوز پلنگ و يك طوطي تشخيش دهد و آنوقت است كه براي تسكين همچين درد عظيمي كه آن را دردي بر قلب تمام بشريت مي دانم شروع مي كنم به اجراي نمايش هاي انساني

۱۳۸۹ فروردین ۴, چهارشنبه

داري شبيه خاطراتم مي شوي
آخ  ، این چه رفتنیست که فریاد می زند بایست ؟ 

دوست دارم بیایی ، 


اما نیا!

دنیا به هم می ریزد!

- رسول یونان

۱۳۸۹ فروردین ۳, سه‌شنبه


قصه ي من
متن خاكستري عبور زندگي است
در گنگي ِ مبهوت فاصله ي بين دو انكار
تو كجاي اين قصه اي
كه پايان نمي گيري

؟


و تو، سوسن خاموش!
همه چیزت رادر ظرفی گذاشته و به من داده یی
تا بین واژگان گرسنه قسمت کنم.




-شمس لنگرودی

اشک رازي‌ست
لب‌خند رازي‌ست
عشق رازي‌ست
 
اشک ِ آن شب لب‌خند ِ عشق‌ام بود.

شاملو 

چشاتو درويش كن


مانده ام با اين همه لَنگي و كوري و كچلي كه پشت قباله ي در و همسايه مي اندازيم چطور هنوز مرغ همسايه غاز است؟!

۱۳۸۹ فروردین ۲, دوشنبه

...

...همين هاست كه آدم را كوچه گرد مي كند

.refrence link.

هوای دویدن

خسته ام ولی
دلم
هوای دویدن دارد


من انگار معجزه ای هستم ، مرا باور نمی کنند




نادر ابراهیمی

۱۳۸۹ فروردین ۱, یکشنبه

مكافاتِ دلداگي ست

چه خجسته اند شمعداني هاي مادر
سرشان را كه بزني دلشان جوانه ميزند با اينكه سال هاست در زمستان جا مانده اند


سهم

مأیوس میشوی هیجانت،اگر منم

سهم کمی ست کل جهانت، اگر منم


۱۳۸۸ اسفند ۲۹, شنبه

استبداد

عسل بانو هیچ چیز مثل ِ خود استبداد ، استبداد را رسوا نمی کند 

یک عاشقانه ی آرام ، نادر ابراهیمی 

۱۳۸۸ اسفند ۲۸, جمعه

آی عشق




آی عشق آی عشق رنگِ آشنایت پیدا نیست.




ز میان شعرهای شاملو ، شعر« سرمای درون» از مجموعه ی ابراهیم در آتش

افلاک


افلاک که جز غم نفزایند دگر     ننهند بجا تا نربایند دگر
ناآمدگان اگر بدانند که ما     از دهر چه میکشیم نایند دگر


خیام 

صمیمیت

کاش در این حوالی کسی ، صمیمیت را در بسته های دوتایی می فروخت 

نوستالژی نوروز

وقتی توی  خانه قدم می زنی و همه چیز در سکوت ، نو شده است انگار و  شیرینی ها که  بدجور چشمک می زنند می فهمی عید شده و 13 روز  تنهایی که مثل یک ثانیه خواهد گذشت .