۱۳۸۸ مهر ۱۲, یکشنبه

آکاردئون ساعت 11

آوقتی ساعت 11 شب آکاردئون نوازی "سلطان قلبم "را می زند نمی دانی خاطرات چگونه دیوانه بار  بر قلبم می ریزند ..

البته اینگونه می گویند

همه چیز باید از جایی شروع شود .. از جایی که همان جا روزی پایان خواهد یافت .. انگار اول هر چیز ، آخر همان چیز است  ، انگار شروع به بودن  تلاش برای بازگشتی دوباره به آنچه که از شروع بوده ایم است ..  و برای همین است که ما می خواهیم دنیای خود رامثل بهشت بسازیم ، و بهشت همان رحم امن مادرست..البته اینگونه می گویند.
  تصمیم گرفتم اینجا status هایم را بنویسم ، حرفهایی که شامل حرفهای خودم ودیگران می شود